- 4350
- 1000
- 1000
- 1000
استعمال گچ ممنوع
«احمد جمالی»، استاد ادبیات دانشگاه، به خاطر بیماری ریوی زودتر از موعد بازنشسته و در شهر کرج ساکن شده است. او مدام دلتنگ درس و دانشگاه و کلاس و دانشجوهاست؛ تا اینکه تصمیم میگیرد با کمک دانشجویانش یک کتابفروشی باز کند.
از ایرانصدا بشنوید
«احمد جمالی» استاد ادبیات دانشگاه بوده است؛ اما به خاطر بیماری ریوی، پنج سال زودتر از موعد بازنشسته و خانهنشین شده است. خانواده وی به خاطر بیماری او به کرج نقل مکان کردهاند. او در خانه، خود را با خواندن کتابهای مختلف سرگرم میکند. ولی بعد از گذشت یک ماه خانهنشینی، دلتنگ دانشگاه و کلاس و درس و دانشجوها شده است.
«منیر فرزانه»، همسرش، او را دلداری میدهد و تشویقش میکند که استراحت و ورزش کند تا فکر دانشگاه را از سرش بیفتد. روزی دو نفر از شاگردان او به دیدن احمد میآیند. آنها میگویند که چقدر دل همه شاگردانش برای استادشان تنگ شده است. در این دیدار فکری به سر احمد میزند. او به بچهها پیشنهاد میدهد که چون نمیتواند پای تختهسیاه بایستد و درس بدهد، با کتابهایی که در زیرزمین منزلش دارد و با کمک شاگردانش، در عظیمیه کرج یک کتابفروشی باز کند.
«منیر فرزانه»، همسرش، او را دلداری میدهد و تشویقش میکند که استراحت و ورزش کند تا فکر دانشگاه را از سرش بیفتد. روزی دو نفر از شاگردان او به دیدن احمد میآیند. آنها میگویند که چقدر دل همه شاگردانش برای استادشان تنگ شده است. در این دیدار فکری به سر احمد میزند. او به بچهها پیشنهاد میدهد که چون نمیتواند پای تختهسیاه بایستد و درس بدهد، با کتابهایی که در زیرزمین منزلش دارد و با کمک شاگردانش، در عظیمیه کرج یک کتابفروشی باز کند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان