- 7533
- 1000
- 1000
- 1000
خانه کودکی
از همه ثروت و داراییهای پدر «جلالالدین» تنها یک باب خانه به او تعلق گرفته که بخشی از آن هم وقف امور خیریه شده است. وی با دیدن دوست قدیمیاش تصمیم میگیرد به طریق قانونی و با تنظیم شکایتنامهای مانع اجرای وصیتنامه شود.
از ایرانصدا بشنوید
«جلالالدین» و همسرش «فخری خانم» برای قرائت وصیتنامه پدر جلال، بعد از بیست سال به شیراز میروند. در حضور همسایهها وصیتنامه خوانده میشود. اما همه اموال مرحوم «ضیاءالدین» بعد از وقف بیست ساله، برای احداث مدرسه، شیرخوارگاه و خانه سالمندان اهدا میشود و تنها یک باب خانه به جلال تعلق میگیرد که بخشی از آن هم وقف امور خیریه شده است.
جلال قصد میکند که شیراز را ترک کند. ولی با دیدن دوست قدیمیاش تصمیم میگیرد به طریق قانونی، مانع اجرای وصیتنامه شود. وی با تنظیم شکایتی، درخواست رسیدگی میکند. جلالالدین برای پیگیری امور اداریاش در خانه عمه خانم میماند. او با وعدههای وکیل در آرزوی رسیدن به ثروت هنگفتی است و هیچ شبی را با آرامش سپری نمیکند. اقامت او در شیراز به درازا میکشد و طی این مدت، کم کم با اتفاقات داخل خانه و محله عمه خانم، یعنی محله قدیمی دوران کودکی خودش، بیشتر آشنا میشود.
بردن غذای نذری در یکی از شبهای محرم به مدرسه کودکان استثنائی، جلال را تحت تأثیر قرار میدهد؛ زیرا میفهمد که پدر مرحومش یکی از مؤسسان آن مدرسه بوده و همه از او به نیکی یاد میکنند. در این بین، کارهای دوست وکیلش دردسرهایی را در خانه عمه خانم به وجود میآورد. جلالالدین که اصلا مایل به ناراحت کردن عمه خانم نیست، به دوستش اعتراض میکند که باید طوری رفتار کند که عمه خانم از ماجرا و کارهای او بویی نبرد. از طرفی، ارتباط عاطفی جلالالدین و «محمد» پسر مفقودالاثر عمه خانم که سالهاست ناپدید شده، سبب شده جلالالدین اغلب شبها خواب محمد را ببیند و درست مثل گذشته سر به سر هم بگذارند و او را رفته رفته با زندگی گذشته آشتی بدهند. همین موضوع باعث میشود که جلالالدین به فکر فرو برود و کم کم تحت تأثیر شخصیت پدربزرگ مرحومش قرار بگیرد.
جلال قصد میکند که شیراز را ترک کند. ولی با دیدن دوست قدیمیاش تصمیم میگیرد به طریق قانونی، مانع اجرای وصیتنامه شود. وی با تنظیم شکایتی، درخواست رسیدگی میکند. جلالالدین برای پیگیری امور اداریاش در خانه عمه خانم میماند. او با وعدههای وکیل در آرزوی رسیدن به ثروت هنگفتی است و هیچ شبی را با آرامش سپری نمیکند. اقامت او در شیراز به درازا میکشد و طی این مدت، کم کم با اتفاقات داخل خانه و محله عمه خانم، یعنی محله قدیمی دوران کودکی خودش، بیشتر آشنا میشود.
بردن غذای نذری در یکی از شبهای محرم به مدرسه کودکان استثنائی، جلال را تحت تأثیر قرار میدهد؛ زیرا میفهمد که پدر مرحومش یکی از مؤسسان آن مدرسه بوده و همه از او به نیکی یاد میکنند. در این بین، کارهای دوست وکیلش دردسرهایی را در خانه عمه خانم به وجود میآورد. جلالالدین که اصلا مایل به ناراحت کردن عمه خانم نیست، به دوستش اعتراض میکند که باید طوری رفتار کند که عمه خانم از ماجرا و کارهای او بویی نبرد. از طرفی، ارتباط عاطفی جلالالدین و «محمد» پسر مفقودالاثر عمه خانم که سالهاست ناپدید شده، سبب شده جلالالدین اغلب شبها خواب محمد را ببیند و درست مثل گذشته سر به سر هم بگذارند و او را رفته رفته با زندگی گذشته آشتی بدهند. همین موضوع باعث میشود که جلالالدین به فکر فرو برود و کم کم تحت تأثیر شخصیت پدربزرگ مرحومش قرار بگیرد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان