- ۱۰۴۸۲
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
میک هارته اینجا بود
Error loading player: No playable sources found
این کتاب دربارهی خانوادهی چهارنفرهای است که یکی از اعضایش را از دست داده است. نویسنده تمام دردها و ناملایمات آنها را شرح میدهد و ... .
از ایرانصدا بشنوید
میک مرده است. کامیون زده به دوچرخهاش و میک افتاده و سرش خورده به جدول و مرده؛ همینقدر ساده و تصادفی. اما مسئله این نیست که او چرا یا چطور مرده است؛ مسئله این است که او دیگر نیست. این را فیبی، خواهر میک، برایمان میگوید، از همان سطر اول داستان؛ و اینکه مرگ میک، با فیبی و خانوادهاش چه کرده است.
فیبی از روزهای تلخ و سختی میگوید که هیچکدام از اعضای خانواده حال خوشی ندارند. انگار بعد از مرگ فیبی خانواده ازهم پاشیده است. مادر فقط قرص میخورد و میخوابد. پدر افسرده و عصبی است و فیبی... بیش از هر چیزی، گیج است. مدام این سؤال را از خودش میپرسد که میک کجاست؟ نمیشود که غیب شده باشد. الآن باید جایی باشد... در این میان زویی، دوست فیبی، سعی میکند هوای او را داشته باشد؛ آنها باهم از میک حرف میزنند؛ از خاطراتش و اینکه چقدر بازیگوش و سربه هوا بود. فیبی برایمان میگوید که چقدر با میک کلکل میکرد؛ سر چیزهای کوچک و بزرگ و چقدر میک گاهی رفتارش عذابآور میشد، اما مرگ میک همهچیز را در ذهن فیبی هم بههم ریخته است. دیگر هیچکدام از آن حسها را به میک ندارد. فقط دلش میخواهد میک باشد. دلش برای میک تنگ شدهاست.
مدتی میگذرد. فیبی به مدرسه میرود و مادربزرگ به خانهی آنها میآید. یکروز مادربزرگ غذا میپزد و میز شام میچیند. همه را مجبور میکند دور میز بنشینند و مثل قبل با هم شام بخورند؛ درست مثل یک خانواده، اما... .
* آرزو میکنیم هیچگاه حادثهی این داستان برایتان پیش نیاید، اما این داستان از نظر تربیتی الگوی مناسبی برای کودکانی است که درک درست و دقیقی از مرگ ندارند و ناگهان عزیزی را از دست میدهند؛ همچنین به ما میگوید وقتی یکدیگر را داریم حواسمان به همهچیز باشد.
* این کتاب جایزهی سالانه کتاب کودکان ویلیام آلن وایت را دریافت کرده است.
* mick harte was here ۱۹۹۵
نمایش بیشتر
فیبی از روزهای تلخ و سختی میگوید که هیچکدام از اعضای خانواده حال خوشی ندارند. انگار بعد از مرگ فیبی خانواده ازهم پاشیده است. مادر فقط قرص میخورد و میخوابد. پدر افسرده و عصبی است و فیبی... بیش از هر چیزی، گیج است. مدام این سؤال را از خودش میپرسد که میک کجاست؟ نمیشود که غیب شده باشد. الآن باید جایی باشد... در این میان زویی، دوست فیبی، سعی میکند هوای او را داشته باشد؛ آنها باهم از میک حرف میزنند؛ از خاطراتش و اینکه چقدر بازیگوش و سربه هوا بود. فیبی برایمان میگوید که چقدر با میک کلکل میکرد؛ سر چیزهای کوچک و بزرگ و چقدر میک گاهی رفتارش عذابآور میشد، اما مرگ میک همهچیز را در ذهن فیبی هم بههم ریخته است. دیگر هیچکدام از آن حسها را به میک ندارد. فقط دلش میخواهد میک باشد. دلش برای میک تنگ شدهاست.
مدتی میگذرد. فیبی به مدرسه میرود و مادربزرگ به خانهی آنها میآید. یکروز مادربزرگ غذا میپزد و میز شام میچیند. همه را مجبور میکند دور میز بنشینند و مثل قبل با هم شام بخورند؛ درست مثل یک خانواده، اما... .
* آرزو میکنیم هیچگاه حادثهی این داستان برایتان پیش نیاید، اما این داستان از نظر تربیتی الگوی مناسبی برای کودکانی است که درک درست و دقیقی از مرگ ندارند و ناگهان عزیزی را از دست میدهند؛ همچنین به ما میگوید وقتی یکدیگر را داریم حواسمان به همهچیز باشد.
* این کتاب جایزهی سالانه کتاب کودکان ویلیام آلن وایت را دریافت کرده است.
* mick harte was here ۱۹۹۵
نمایش بیشتر
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان