- 9114
- 1000
- 1000
- 1000
آقای نویسنده
ماجرا از زبان یک زندانی بیان میشود:
«آقای نویسنده انگار همهی خوبیها را یکجا در خود داشت؛ همهی ما به او وابسته شده بودیم و دوستش داشتیم...».
«آقای نویسنده انگار همهی خوبیها را یکجا در خود داشت؛ همهی ما به او وابسته شده بودیم و دوستش داشتیم...».
از ایرانصدا بشنوید
... او از هر چیزی کمی میدانست و به قولی همه کاره بود. برخی از زندانیان کتابهای او را میخواندند. من هم آنها را خوانده بودم و جرم من هم همین بود. من به یک سال زندان محکوم بودم و او باید ده سالی در زندان میماند.
یک روز در زندان جشنی برپا شد. من در تمام مدت منتظر بودم آقای نویسنده جشن را برهم بزند و من هم به دفاع از او، همراهیاش کنم. میخواستم هر جوری که شده، تلافی ماجرای بیست و هشتم مرداد را درآورم. در همین زمان گوینده شروع کرد به توهین کردن به ما زندانیان و آقای نویسنده دستش را بالا برد؛ اما در همین لحظه، او خلاف تصور من، خود را از ما کنار کشید و حرفهای دیگری زد. او از آنها فرصت خواست تا اشتباهاتش را جبران کند. من خیلی عصبانی شده بودم، ...».
*برای دانستن ادامه ی داستان، این کتاب را بشنوید.
یک روز در زندان جشنی برپا شد. من در تمام مدت منتظر بودم آقای نویسنده جشن را برهم بزند و من هم به دفاع از او، همراهیاش کنم. میخواستم هر جوری که شده، تلافی ماجرای بیست و هشتم مرداد را درآورم. در همین زمان گوینده شروع کرد به توهین کردن به ما زندانیان و آقای نویسنده دستش را بالا برد؛ اما در همین لحظه، او خلاف تصور من، خود را از ما کنار کشید و حرفهای دیگری زد. او از آنها فرصت خواست تا اشتباهاتش را جبران کند. من خیلی عصبانی شده بودم، ...».
*برای دانستن ادامه ی داستان، این کتاب را بشنوید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان